این روز ها روح و روانم به شدت افسرده است !
غم دوریت از یک سو ،
غم نداشتنت از سوی دیگر. . .
اما دلیل آشفتگیم فرای این ماجرا هاست !
ترس از دل دادگیت به دیگری مرا پریشان کرده !


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 19 اسفند 1393برچسب:, | 16:56 | نویسنده : میلاد |

با اشك چشم ليلي

            و خون مجنون

                            نامه اي مينويسم

و به عنوان سلام

               به تو اي عزيز تر از جانم هديه ميكنم.

                                     سلامي كه مرا ميسوزاند

و تبديل به خاكستر ميكند

                 و اين خاكستر با بادهاي

                               عاشقانه همراه ميشود

تا به سرزمين قلب تو برسد

                           و به تو بگويد

                                      «دوستت دارم»

گالری عکس نایت اسکین,نایت گالری,عکس عاشقانه,ولنتاین,کارت پستال عاشقانه,عکس های هنری,عکس زیبا,دخترانه,پسرانه,عکس طبیعت


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:49 | نویسنده : میلاد |

وقتی سرت بر روی شانه هایم بود، دستانم درون موهایت بود

آرامش را از صدای تپشهای قلب مهربانت حس میکردم
حس میکردم دیگر تا ابد مال منی ، همانطور که تو حس میکردی که من مال توام
دلت میخواست یک سکوت عاشقانه بین ما باشد، 
دلم میخواست این سکوت همچنان پا برجا باشد
دلت میخواست همیشه سرت بر روی شانه هایم باشد،
دلم میخواست شانه هایم تا هر زمان که بخواهی در اختیار تو باشد
دلت میخواست باور میکردی که رویا نیست ، 
دلم میخواست همچنان درون رویاهایت باشم
رویایی مثل واقعیت ، اینکه تو در کنارمی، 
مثل من که پر از احساسم پر از احساس عاشقانه ای
دلم میخواست تمام نشود هیچگاه در کنار هم بودن ، دلت میخواست به خواب روی زمانی که در آغوشت بودم
آرام باش در کنارم، به هیچ چیز جز عشقمان فکر نکن ،
تنها حس کن مرا ،بشنو صدای زمزمه های قلب مرا
سرم را بر روی سینه ات گذاشتم تا بشنوم صدای تپشهای قلب تو را ....
شنیدم صدای دریایی از احساس که آهنگ امواجش دیوانه میکرد مرا ، 
مهربانی اش عاشقتر میکرد مرا
نگاه کردی به چشمانم ، خیره شدم به چشمانت ،
میتوانستم بخوانم آنچه درون آن چشمهای زیبایت است
شوق دیدار را میخواندم از چشمانت ، حس عشق را میخواندی از چشمانم ،
بیقراری عاشقانه را میدیدی در چشمانم ،
آرامش در کنار هم بودن را میدیدم در چشمانت
و اینگونه شد که بیشتر ماندیم در کنار هم ، تا بچشیم طعم شیرین عشق را با هم


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:40 | نویسنده : میلاد |

تو هستی ، تو در قلب منی،
و همچنان قلبم می تپد
تو مال منی ، همه ی هستی منی
و همچنان بودنت به من امید میدهد
روزهای پر از دلواپسی،
چرا نمیگذرد این لحظه های دلتنگی
تو هستی ، تو مال منی
و همچنان لحظه ها که میگذرد بیشتر به تو دل میبندم
میترسم ! 
کاری کن که آرام بگیرم ، محبتی کن تا از درد عشق نمیرم
لحظه های عاشقی،
نه انگار نمیخواهد بگذرد روزهای انتظار
باید همیشه همین باشم ، یک عاشق بی قرار
انتظار و بی قراری نیز با تو شیرین است
کار هر روز و هر شب من همین است
باور کن ،عشق من ، عاشقانه ترین عشق روی زمین است
فردای من با تو طلوع یک روز دلنشین است
طلوع قلب بی غروب من، با تو
این برایم رویا شده که روزی ببینم خودم را در آغوش تو
نه انگار نمیخواهد بگذرد لحظه های دلتنگی
آرام کن دلم را ، ای تو که در دلم نشستی
تو که میدانی تمام وجودم هستی ،
این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:36 | نویسنده : میلاد |

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت  
در زیر باران بی قراری خیس میشوم
هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ،  
یک حادثه بی تکرار است
تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی
قلبم.... قلبم .... قلبم... تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت
چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت ... تنها خیره شده است به آن سو!
آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ،
تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،
ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!
لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!
دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین .... قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم
این قطره های باران بود یا اشکهایم
خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم
خدیا چرا میلرزد پاهایم
خدایا چرا نمیشوند حرفهایم....
آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،
با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است
این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ،
دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ،
برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ،
هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد...


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:35 | نویسنده : میلاد |

دلتنگی های من
بی قراری های دل من
تویی تمام هستی من
بسته است وجودت به زندگی من
حال و هوای عجیب من ،
من یک عاشقم ، این است جرم سنگین من!
قصه ی زندگی ام ، گذشته های پر از غمم ،
بی خیال آنها ، از امروز است روز نفس کشیدنم!
نفس کشیدنم با تو ، همیشه گفته ام که وجودم برای تو
لبخند روی لبانم به شرط بودن تو ،
دیوانه میکند مرا آن چشمهای زیبای تو...
اشکهای من
تو دور از منی و من در بستر غم
حرفی بزن به من
اسم مرا صدا کن عشق من
صدا کن اسمم را ، که این رازیست برای آرامش دل من
میترسم از فردایی که نیستی در کنار من
دست خودم نیست ، این کابوسی است که می آید به خواب هر شب من
بگذریم ، میرویم به سراغ درد دلهای هم
گفته بودی که مرا دوست داری عزیز من
گفته بودی که تنها مرا میخواهی عشق من
گفته بودم تو باش تا من نیز بمانم ،
 نمیخواهم همچنان از غصه گذشته ی تلخم بنالم
نمیخواهم از ترس عاشق شدن تنها بمانم،
یا اینکه هنوز به انتظار به حقیقت پیوستن قصه عشق بمانم
من که چشمهایم را بسته ام ،  تنها تو را میبینم
اینبار هم حرف دلم را گوش میکنم و
عاشقانه با تو در کنار ساحل عشق مینشینم!
دلتنگی های من ،
بی قراری های دل من ،
تویی تمام وجود من ،


خودت را رها کن در آغوش من...


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:34 | نویسنده : میلاد |

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی!
مجنون جان میداد برای لیلی
یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت
دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند...
یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بو
نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود
یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد
دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد
یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود
یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود
عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود
گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود
حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود
یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:32 | نویسنده : میلاد |

قم فدای تو ...

مال منی، نفسهای منی، عشق منی تو
زندگی با تو آرام آرام است، آرامش لحظه های منی تو
چقدر این دنیا زیباست ، زیبایی دنیای منی تو
میدرخشد خورشید در قلب آسمان آبی ، نورانی ترین صحنه ی زندگی منی تو
عشق کلامیست جاودانه ، معنای واقعی عشقی تو
این راه بی پایان است ، اول راه من و توییم و آخر راه از عشق هم مردن
میشنوم صدای عشق را از لا به لای نوازش های پر مهر تو
میشنوی صدای محبتم را از سوی بوسه های پر از عشق من
چشمهایم اسیر شده به چشمهایت
قلبم گرفتار شده در گرمای آغوش مهربانت
دلبستن من یک سو، دوست داشتن تو سویی دیگر
عاشق شدنت یک سو ، مجنون شدنم سویی دیگر
من و تو با هم ، دنیایی دیگر ، رویاهای ما ،
عاشقانه ترین رویاییست در دنیای ما که هیچگاه نمیمیرد
به حال و هوای تو آمدم در دنیای عاشقی، در همان هوا ،
حس کردم در حال خودم نیستم ، در برابر تو مات و مبهوت ایستاده ام.
انگار مست مست بودم ، مست شراب چشمهای تو ،
این آخرین لحظه ای نبود که از حال رفتم در حال و هوای دیدن چهره ی ماه تو
باز هم از حال رفتم ، من که اسیر تو بوده ام از آغاز ،
باز هم در همان گرفتاری و اسارت ، اسیرت شدم ،
دیوانه تر از آن مجنون قصه ها شدم ....
مال منی ، نفسهای منی ، زندگی منی تو
قلب بی ارزشم را با احترام فدا میکنم در راه عشق تو


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 15:32 | نویسنده : میلاد |

عشق در نگاه یک قطره آب ...

قطره دلش دریا می خواست.خیلی وقت بودکه به خداگفته بود.
هر بار خدا می گفت :از قطره تادریا راهی ست طولانی.راهی از رنج وعشق وصبوری.هرقطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد وگذشت .قطره پشت سرگذاشت.
قطره ایستاد ومنجمد شد .قطره روان شدو راه افتاد.قطره از دست دادو و به آسمان رفت.و هر بار چیزی از رنج و عشق وصبوری آموخت.
تا که روزی خدا گفت:امروز روز توست .روز دریا شدن .خدا قطره را به دریا رساند .قطره طعم دریا راچشید.طعم دریا شدن را.اما...
روزی قطره به خدا گفت:از دریا بزرگتر هم هست؟   
خداگفت:آری از دریا بزرگتر هم هست.
قطره گفت:پس من همان را می خواهم.بزرگترینرا.بی نهایت را.خداقطره را برداشت  ودر قلب آدم گذاشت و گفت:اینجا بی نهایت است.
آدم عاشق بود.دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد. اماهیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت .قطره  از قلب عاشق عبور کرد.ووقتی که قطره از چشم عاشق چکید؛خدا گفت :حالا تو بی نهایتی ،چون که عکس من در اشک عاشق است


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 14:21 | نویسنده : میلاد |

دلتنگـی، پیچیــده نیســت.
یک دل..
یک آسمان..
یــک بغــض ..
و آرزوهــای تـَـرک خـورده !

به همین ســادگـی ...

گروه اینترنتی ایران سان


موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه و عشقی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 14:10 | نویسنده : میلاد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.